سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیستی و نیستم


87/6/3 ::  11:19 عصر

 

 

 هرگز چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان نکن

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

کاشکی بدونی چشمات و به صدتا دنیا نمیدم یه موج گیسوی تورو به صدتا دریا نمیدم

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

می شه بعضی ها رو مثل اشک از چشمات بندازی.... اما نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری میشه

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 دوستش می دارم چرا که می شناسمش به دوستی و یگانگی هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم تنهایی غم انگیزش را در می یابم و انگاه در می یابم که مرا دیگر از او گریزی نیست

 

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-  

 میدونستید که هیچ بلور برفی شبیه اون یکی نیست؟مثل اثر انگشت آدمها...یکبار تو کوه یکی از بچه ها زیر برف بهم گفت:انگار فرشته ها نشستند اون بالا و دارن اینارو قالب میزنند! هر وقت برف میاد یادش م? افتم...بعضی حرفها چقدر تو ذهن آدما میمونه

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 شکایت نمی کنم ، اما ایا واقعا نشد که درگذر همین همیشه بی شکیب ، دمی دلواپس تنهایی دستهای من شوی؟ نه به اندازه تکرار دیدار و همصدایی نفسهامان ! به اندازه زنگی ..... واقعا نشد؟؟؟؟

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را در دست تو دید

غضب الوده کرد نگاه

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من ارام ارام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد ازارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا

خانه ی کوچک ما

سیب نداشت

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

دوسِت داشتم ولی هرگز نگفتم نگفتــم تـا ز چشــــم تـو نیفتـم نگفـتـم تــا نــدونی عاشـــقم مــن نـدونی بعــدِ تــو از پـا می افتـم خیــال کـردم اگـــه روزی بـــدونی می ری شعر جدایی رو می خـونی می ری تنها میشم با بغض و گـریه تــوی شهــــر و دیـــار بی نشــونی

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای، های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم که شعرم در هوایت جان سپرد آخر

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

چشم در راه کسی هستم کوله یارش بر دوش ، آفتابش در دست خنده بر لب ، گل به دامن ، پیروز کوله بارش سرشار از عشق ، امید آفتابش نوروز باسلامش ، شادی در کلامس ، لبخند از نقس هایش گُل می بارد با قدم هایش گُل می کارد مهربان ، زیبا ، دوست روح هستی با اوست

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 وبدان تا به ابد دوستت میدارم دوستت میدارم از زمین تا بخدا از همین نقطه ی خاکی تا عرشایایی برترین خواهش و احساس نیاز  سر آغازهمه خوبی ها مینویسم از تو تو که سر سبز ترین منظره ایی تو که سر شارترین عاطفه 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند


نویسنده : جمیله رضازاده

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
4231


:: بازدید امروز :: 
12


:: بازدید دیروز :: 
0


:: پیوندهای روزانه::

:: درباره خودم ::

نیستی و نیستم
جمیله رضازاده
تقدیم به بهترینم

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

نیستی و نیستم

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::