سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نیستی و نیستم


87/6/15 ::  2:10 صبح

 

 

دوستت دارم چون تنهاترین ستاره زندگی منی

دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی

دوستت دارم چون تنها ترین فکر تنهایی منی

دوستت دارم چون زیباترین لخظات زندگی منی

دوستت دارم چون زیباترین رویای خواب منی

دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی

دوستت دارم چون به یک نگاه عشق منی

 

 

 

 


نویسنده : جمیله رضازاده

87/6/15 ::  1:59 صبح

 

 

لحظــه هـا  خـاطــره انـد   و

زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست

تمام زندگی من فدای یک لحظه ی با تو بودن

 فقط عشق

 

 


نویسنده : جمیله رضازاده

87/6/15 ::  1:52 صبح

 

 

هر شب وقتی تنها می شم حــس می کنم پیش منـی

             دوباره گریم می گیـــره انگـــار تـــــو آغـــــوش منـــــی

                                  

روم نمی شه نگات کنم وقتی که اشک تو چشـــمامه

            با اینکه نیستی پیش من انگـار دستـــات تو دســــــتامه

 

بارون می باره و تورو دوبـــــــاره پیشـــم مـــی بینــم

            اشک تو چشام حلقه می شه دوباره تنهــا مـی شینم

 

قول بده وقتی تنها می شم بازم بیــای کــــنار مــــن

           شبای جمعه کــــه مـــی یاد بیـــــای سـر مــزار مـــن

 

دوباره باز یاد چــــشات زمزمـــــه ی نبــــودنــــــــم

            ببین که عاقبت چی شد قصـــــه ی با تــــو بودنــــم

 

خاک ســر مـــــــزار مـــــن نشــــونی از نــــــبودن

           دســــــتای نامــــــردم شــب چــــرا ازم ربودنــــــت

 

به زیر خــــاکم هـــــــنوز نرفتــــــــی از خـــیال من

           غصه نخور سیاه نپـــــوش گــــریه نکن برای مــــن

 

دیگه فقــــط آرزومه بـــــــــارون ببــــــاره رو تنـــم

          رو سنگ قبرم بنویـــــــس تنــــــها ترین تنـــها منم

 

تنـــــــها تــــریـــــن تنــــــــها منــــــــــم

 


نویسنده : جمیله رضازاده

87/6/3 ::  11:19 عصر

 

 

 هرگز چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان نکن

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

کاشکی بدونی چشمات و به صدتا دنیا نمیدم یه موج گیسوی تورو به صدتا دریا نمیدم

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

می شه بعضی ها رو مثل اشک از چشمات بندازی.... اما نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری میشه

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 دوستش می دارم چرا که می شناسمش به دوستی و یگانگی هنگامی که دستان مهربانش را به دست می گیرم تنهایی غم انگیزش را در می یابم و انگاه در می یابم که مرا دیگر از او گریزی نیست

 

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

هرگز ندیدم بر لبی لبخند زیبای تو را هرگز نمیگیرد کسی در قلب من جای تو را آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-  

 میدونستید که هیچ بلور برفی شبیه اون یکی نیست؟مثل اثر انگشت آدمها...یکبار تو کوه یکی از بچه ها زیر برف بهم گفت:انگار فرشته ها نشستند اون بالا و دارن اینارو قالب میزنند! هر وقت برف میاد یادش م? افتم...بعضی حرفها چقدر تو ذهن آدما میمونه

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 شکایت نمی کنم ، اما ایا واقعا نشد که درگذر همین همیشه بی شکیب ، دمی دلواپس تنهایی دستهای من شوی؟ نه به اندازه تکرار دیدار و همصدایی نفسهامان ! به اندازه زنگی ..... واقعا نشد؟؟؟؟

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه ی همسایه

سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را در دست تو دید

غضب الوده کرد نگاه

و تو رفتی و هنوز

سالهاست که در گوش من ارام ارام

خش خش گام تو تکرار کنان

می دهد ازارم

و من اندیشه کنان

غرق این پندارم

که چرا

خانه ی کوچک ما

سیب نداشت

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

دوسِت داشتم ولی هرگز نگفتم نگفتــم تـا ز چشــــم تـو نیفتـم نگفـتـم تــا نــدونی عاشـــقم مــن نـدونی بعــدِ تــو از پـا می افتـم خیــال کـردم اگـــه روزی بـــدونی می ری شعر جدایی رو می خـونی می ری تنها میشم با بغض و گـریه تــوی شهــــر و دیـــار بی نشــونی

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای، های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم که شعرم در هوایت جان سپرد آخر

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

چشم در راه کسی هستم کوله یارش بر دوش ، آفتابش در دست خنده بر لب ، گل به دامن ، پیروز کوله بارش سرشار از عشق ، امید آفتابش نوروز باسلامش ، شادی در کلامس ، لبخند از نقس هایش گُل می بارد با قدم هایش گُل می کارد مهربان ، زیبا ، دوست روح هستی با اوست

 

   -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

 وبدان تا به ابد دوستت میدارم دوستت میدارم از زمین تا بخدا از همین نقطه ی خاکی تا عرشایایی برترین خواهش و احساس نیاز  سر آغازهمه خوبی ها مینویسم از تو تو که سر سبز ترین منظره ایی تو که سر شارترین عاطفه 

 

  -+-+-+-+-+-+-+-+-+-

آنکه می‌خواهد روزی پریدن آموزد، نخست می‌باید ایستادن، راه رفتن، دویدن و بالارفتن آموزد. پرواز را با پرواز آغاز نمی‌کنند


نویسنده : جمیله رضازاده

87/6/3 ::  11:6 عصر

دکتر علی شریعتی :بگذار تا شیطنت عشق چشمان تو را به عریانی خویش بگشاید شاید هر چند آنجا جز رنج و پریشانی نباشد اما کوری را به خاطر آرامش تحمل نکن

 

دکتر علی شریعتی :اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند.... فقط از فهمیدن تو می ترسند.

 

دکتر علی شریعتی :نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش

 

 


نویسنده : جمیله رضازاده

87/6/2 ::  7:21 عصر


نویسنده : جمیله رضازاده

87/6/1 ::  7:56 عصر

دلم برات تنگ شده.....اما من...من میتونم این دوری رو تحمل کنم... به فاصله ها فکر نمیکنم ...... میدونی چرا؟؟ آخه... جای نگاهت رو نگاهم مونده.....هنوز عطر دستات رو از دستام میتونم استشمام کنم....رد احساست روی دلم جا مونده ... میتونم تپشهای قلبت رو بشمارم...........چشمای بیقرارت هنوزم دارن باهام حرف میزنن.......حالا چطور بگم تنهام؟؟چطور بگم تو نیستی؟؟چطور بگم با من نیستی؟؟آره!خودت میدونی....میدونی که همیشه با منی....میدونی که تو،توی لحظه لحظه های من جاری هستی....آخه...تو،توی قلب منی...آره!تو قلب من....برای همینه که همیشه با منی...برای همینه که حتی یه لحظه هم ازم دور نیستی...برای همینه که میتونم دوریت رو تحمل کنم...آخه هر وقت دلم برات تنگ میشه...هر وقت حس میکنم دیگه طاقت ندارم....دیگه نمیتونم تحمل کنم...دستامو میذارم رو صورتم و یه نفس عمیق میکشم....دستامو که بو میکنم مست میشم...مست از عطر ت. صدای مهربونت رو میشنوم ...و آخر همهء اینها...به یه چیز میرسم.....به عشق و به تو.....آره...به تو....اونوقت دلتنگیم بر طرف میشه...اونوقت تو رو نزدیکتر از همیشه حس میکنم....اونوقت دیگه تنها نیستم
حالا من این تنهایی رو خیلی خیلی دوسش دارم.. به این تنهایی دل بستم...حالا میدونم که این تنهایی خالی نیست...پر از یاد عشقه.. پر از اشکهای گرم عاشقونه

 

                 

                                                                  

 


نویسنده : جمیله رضازاده

87/6/1 ::  7:9 عصر

نویسنده : جمیله رضازاده

87/6/1 ::  7:2 عصر

 

چند تا دوسم داری ؟ همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم...

  ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟چون قوی ترین و

  بزرگترین عددیه که میشناسم ... دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین

 ؟ ماه یکیه ... خورشید یکیه ... زمین یکیه ... خدا یکیه ... مادر یکیه ... پدر یکیه ... تو هم یکی

هستی ... وسعت عشق من به تو هم یکیه ... پس اینو بدون از الان و تا همیشه یکی دوستت دارم .

 

 

 

 

نویسنده : جمیله رضازاده

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
پارسی بلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها :: 
4223


:: بازدید امروز :: 
4


:: بازدید دیروز :: 
0


:: پیوندهای روزانه::

:: درباره خودم ::

نیستی و نیستم
جمیله رضازاده
تقدیم به بهترینم

:: اوقات شرعی ::

:: لینک به وبلاگ :: 

نیستی و نیستم

:: وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: اشتراک در خبرنامه ::